نگاهی به گذشته وبرنامه ریزی آینده

این وبلاگ برای نسل جوان امروز بازتاب یافته است امید میکنم که دوباره فرهنگ گذشته خویش را با خرد گرایی زنده کنیم

نگاهی به گذشته وبرنامه ریزی آینده

این وبلاگ برای نسل جوان امروز بازتاب یافته است امید میکنم که دوباره فرهنگ گذشته خویش را با خرد گرایی زنده کنیم

پیوند شب یلدا با افغانستان


 نگاهی کوتاه به یلدا :
   شب یلدا آخرین شب ماه قوس  ودرازترین شب سال می باشد که  فردای این شب (چله)  را می گویند و در برخی  مناطق کشور از این شب پذیرایی میکنند. شب یلدا یا شب جله از دیر زمانی  با این سرزمین پیوند دارد و ریشه آن به ۷۰۰۰ هزار سال پیش از امروز می رسد. بلخ نخستین سرزمینی می باشد که تاریخ را به دنیا هدیه داد یعنی نخستین روز تاریخ از بلخ شروع می شود به همینگونه آریایی که درین مرزبوم زیست داشتند کشاروز بودند و روی همین همیشه کوشش میکردند تا برای بهبود کشاورزی خویش سال و ماه را بدانند به همین گونه جشنها زیادی را در هر موسم از سال میگرفتند. که از انجمله یکی هم جشن شب یلدا می باشد که تا هنوز در سرزمین ما و در بین پارسی زبانان جهان در آخرین شب فصل پاییز از این شب(یلدا) تجلیل میکنند. و با روشن نمودن آتش و نهادن میوهای گوناگون مانند تربوز- اجیل- انار و همچنان شیرینی ها رنگارنگ و در برخی از کشور ها با پای کوبی ها فال گرفتن از دیوان حافظ شیرین سخن  و گذاشتن درخت کاج شب یلدا خوش آمدید می گویند.
یلدا چه معنی میدهد؟
یلدا واژه سریانی بوده به معنی زایش مهر یا زایش آفتاب می باشد که این واژه  در زمان حکومت ساسانیان وارد سرزمین آریانا شده است که این شب پیوند دارد به ۷۰۰۰ سال پیش از امروز به آیین مهر یا میترا به باور گذشته ها شب یلدا یا درازترین شب سال نماد تاریکی و اهریمنی می باشد که فردای آنرروز دوباره رزو ها دراز شده و آفتاب بیشتر می تابد چرا که در نزد پیشنان شب نماد اهریمن و روز نماد اهوارایی بود به همین سبب این شب به امید فردا تجلیل میکردند همچنان د رزمانه گذشته سال را به سه بخش جدا نموده بودند که هربخش آن ۴۰ روز بود و شروع سال را همین فردای شب یلدا میدانستند که بعد ها به ۴ بخش جدا شد که هر ۳۰ روز می باشد.
تاثیر شب یلدا بالای دگر اقوام:
امروز در قمست های زیادی از کره خاکی از این شب به نام ها وباور های مختلف پذیرایی میکنند اما ریشه تمام آنها به همین شب چله می انجامد, این فرهنگ آریایی از طریق مانویان وارد اروپا شد از اینکه بسیار از اروپایی ها به آیین مهر گرویده بودند همه از این شب تجلیل میکردند زمانیکه عیسویت ظهور کرد وآهسته آهسته در اروپا نفوذ نمود در سده چهارم میلادی در میان ترسایان به عنوان جشن تولد عیسی به هستی خود ادامه داد. از اینجا آشگار می شود که عسویت نتوانست این فرهنگ را ریشه کن کند اما به گونه دگر و بنام زاد روز عیسی تا به امروز از این شب بنام کرسمس تجلیل می شود اما ریشه آن به ۷۰۰۰ هزار سال پیش در بلخ باستان بر میگردد.
یلدا از دید سراینده گان زبان پارسی دری:
پروین اعتصامی میگوید:
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی وعقرب جواز را
درواست کاروان سر ز ینجا
شمعی بیاید این شب یلدا را
عبید زاکانی
ای لعل لب به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه ای است مارا مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
یا شاعر دگر می گوید:
نظری به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هرشب که هست یلدا ست
یا
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریشی
صبح صادق نرود تا شب یلدا نرود


پایان سخن:
بعد از اینکه تا اندازه در باره شب یلدا دانستیم و از چگونگی برگذاری این شب در جوامع مختلف دنیا آگاه شدیم پس بر ما وارثین و بازمانده های این فرهنگ کهن آریایی لازم می باشد تا از این شب(یلدا) وفرهنگ های خود پاسبانی نماییم و فرزندان خویش را در روشنایی این چنین باور های پسندیده قرار بدهیم تا همه سر بلند و پیروز زندگی کنیم
فردای یلدا  به  همدیارانم و همتبارانم شاد باد
همیشه چون درخت کاج سر سبز و چون آفتاب بدرخشید
محمد جان آریا




آریانا

گفتار نیک !

ای سرزمینم برایت چه نویسم؟
چون در برابر تاریخت خیلی کوچکم
ای سرزمینم کدام دردت را فریاد کنم؟
چون هر روز هزاربار زخمت میدهند
گاهی زبانت(پارسی) را توهین میکنند
گاهی  نامت(آریانا) را
با کدام زبان از داشته هایت توصیف کنم؟
چون سرا پا افتخار هستی
اما
دگران در سایه داشته هایت
آسوده خوابیده اند(۱)
اما من از تو بیگانه هستم
خود خواهانه ترا قبول ندارم
تاریخت را عار می شمارم
بیگانه را  یار می شمارم
اما
این تو هستی این خاک تو ست
هنوز هم در گوش ها
آوازه ای گذشته ات را صبورانه
گفتار نیک پندار نیک کردارنیک
زمزمه میکنی
به امید فردایت
ای دیارم
آریانا

آریا
(۱) منظور از آرمگاه مولانا درترکیه می باشد

انسان ها با هم فرق دارند

نوشته ای از شمس الدین غیاثی


  دوستان ګرامی همه انسانهای باهم فرق دارند همانطوریکه در ظاهر اندکی فرق دارند درباورها و معیارها هم با هم فرق دارند. یکدست کردن انسانها کاری خطا است. و اګر کاری به زور انجام شود باعث دورویی خواهد بود. پس بهتر است که انسانها آزاد باشند و آزادانه تصمیم بګیرند. البته هدایت و دادن فکر و اندیشه ویا کمک فکری و یا راهنمایی و دادن تجربه ها کاری نیکوست ولی نبایست هیچ اجباری در کار باشد. همه کشورهای مصنوعی ما بایست باهم متحد شوند تا در دنیا یک قدرت بحساب بیاییم. مشګل ما مشګل دین و مکتبهای اجتماعی نیست مشګل ما مشګل خود خواهی تمامیت طلبی عقل کل بودنها و اینکه غرورهای کاذب داریم هست حسادت و بی انصافی ظلم و تظاهر هم به اینها اضافه شده و تمامی این کارها آبی است که به آسیابان دشمن میریزیم. دشمنی که دندان تیز کرده است تا از سادګی و جهل ما سو استفاده کرده تفرقه بین ما بیندازد و زیر رو را ببرد. تعصب های کور و غیر علمی تفرقه های بینان کن ابزار مخربی است که در دست دشمن دانای ما قرار دارد. او میخواهد که ما باهم در جنګ جدال باشیم تا بتواند اسلحه های خود را بفروشد. تجارت اسلحه به تنهایی از تمامی تجارتهای دیګر سود آور تر است.

ما احتیاج به اتحاد پیشرفتهای علمی داریم. متاسفانه تمامی رهبران کمونیست کاپیتالیست و رهبران مذهبی هم تنها درفکر منافع خودشان هستند و مارا بازیچه خود قرار داده اند. مثلا کمونیست میګوید همه مردم بایست آنچه احتیاج دارند از طریق دولت دریافت کنند و آنچه که متیوانند هم به دولت خدمت کنند. که عملا همانطوریکه دیدید رهبران کمونیست زیر رو را بردند و غارت کردند خودشان زندګی های سوپر لوکس داشتند و مردم دیګر در بدبختی و هرماڼ. کاپیتالیست خوب هم باید مدیریت انسانی داشته باشد و سرمایه هایشان را در راه سعادت بشر و خدمت بکار بیاندازند که اینکارها هم نشد. رهبران دینی هم که حسابشان معلوم است بجای خدمت قصرهای ساخته شده از طلا دارند و به ریش مریدان و مومنان می خندند. ریشه همه این نابسامانی ها در نداشتن دانش عمومی است. آنان از جهل ما سو استفاده میکنند با دادن پول مردم را ګروه بندی کرده همه را بجان هم می اندازند. دعوای شیعه و سنی ترک فارس عرب عجم مومن وکافر بی دین و بادین متعصب و متساهل بهایی مسلمان یهود مسیحی و... همه ساخته دست آڼانی است که مردم عادی یا همان ۹۹ در صد را در تفرقه و بیچارګی و جهل نګاه میدارند و سوارشان میشوند. از دینهای عرفانی و انسانی مکتب های خرافی و جهل و ظلم کشت کشتار درست کرده اند. تمدن عظیم اسلامی را پریشان کرده اند. و آنرا به خرافات آلوده نموده اند.

طلب علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب و فرض است ولو اینکه در چین آموزش داده شود. آیا رهبران مذهبی ما این عمل را انجام میدهند یا اینکه با سرمایه های ملی ماشین ساخت از تلای سفید سوار میشوند و یا با هواپیمای ساخته شده از تلای زرد پرواز میکنند. که میدانید که در اسلام هم اصراف حرام است. بیایید به اصل داستان که همانا دوستی و انسانیت است برګردیم و با خدمت به عالم انسانی دین خود را به مردم ادا کنیم. متاسفانه دینهای الهی و مکتب های اجتماعی همه دست خوش بی انصافی جهلا شده است. و از آن به عنوان یک حربه برنده برای اهداف خصوصی شوم خود سو استفاده میکنند. معیار بایست معیار انسانی باشد. نه تهمت فحاشی کافر شمردن و ابله شمردن دیګران؟ دیده ز عیب دګران کن فراز صورت خود بین در او عیب ساز درخت تو ګر بار دانش بګیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را. توکز محنت دیګران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی. توهین و تحقیر دیګران کاری بیهوده است. و متصل شدن و آویزان شدن به آلات تناسلی و مدام آنها را ذکر کردن عملی ناشایست می باشد. حتی حضرت محمد هم فرمودند که توهین به کافرها هم جایز نیست چه که آنان هم به شما توهین خواهند کرد. این همه جنګ جدل حاصل کوته نظری است چون دورن پاک کنی حرم دیر یکی کعبه بت خانه یکی است. همه دیګر را دوست بدارید همانطوریکه من شما را دوست داشتم باهم برادر و مهربان باشید. سراپرده یګانګی در عالم انسان بلند شد به چشم بیګانګی بهم ننګرید که همه بار یک دارید و شاخه های یک شاخسار ګلبرګهای یک ګلبن. ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار. ای بی خبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست بیایید بیایید. زنان و مردان امانتهای من هستند به آنان جز با نظر پاک نظری دیګر نکنید. دوش شیخ میګشت با چراغ ګرد شهر که از دیو دد ملولم انسانم آرزوست. حرص طمع غارت دزدی رشوه خواری خوردن حق دیګران ظلم ستم پایدار نخواهد بود سعدیا مرد نکونام نمیرد هرګز مرده آنست که نامش به نکویی نبرند. ای دوست برجنازه دشمن چو بګذری شادی مکن که برتوهم همین ماجری رود. درخت دوستی بنشان که میوه های ګرانبها دارد نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
.

حسرتی به عمق تاریخ

حسرتی به عمق تاریخ

معمولا بعد از شکست ها قلم ها تیز می شوند، کارشناسان دو پیسه گی هویدا می گردند، انتقاد می کنند، درخت مرده را تبر می زنند تا ثابت کنند که هستند و چه زمانی بهتر از لحظۀ شکست برای کسانی که دامنۀ خورد و برد شان کوتاه شده است تا بوسیلۀ انتقاد و جود شانرا اثبات کنند.
در ورزش ما همواره اینطوری بوده است، عدۀ که در راس اند به هر قیمت سعی در حفظ امپراطوری شان دارند و تمام آمال و آرزوهایشان رفتن به چند سفر است و اینکه مدام بار سفرشان بسته باشد.
بیرونی ها نیز با دقت زیاد درکمین اند، تا لحظۀ شکست فرا رسد.
انتقاد، چنگ و دندان تیز کردن و مسخره کردن و به جای طراحی و برنامه ریزی و افزودن بر علم و دانش، شب و روز به دنبال لابی کردن اند.
می خواهم تا جاییکه امکان دارد به بازیها و نتایج تیم ملی فوتبال افغانستان در رقابت های جنوب آسیا از زوایای دیگر بنگرم.

پیشینه به صورت کوتاه :

هشتاد و هشت سال از زمانیکه فوتبال رسما در کشور رواج یافت و مورد توجه قرار گرفت ( 1302 – زمان امان الله خان ) می گذرد. در این مدت فوتبال ما دوران پر فراز و نشیبی را طی کرده است.
تیم ملی افغانستان هفتاد و یک سال پیش ( 1319 ) در دو بازی رفت و برگشت با ایران مساوی کرد و زمانی از قدرت های درجه اول قاره محسوب می شد.
از همان اول از ورزش و هنر بیشتر برای مقاصد غیر ورزشی استفاده می شد، رویکرد که هنوز هم ادامه دارد و گرنه چه دلیلی برای حضور خیل عظیم غیر ورزشی ها و جنرال های نظامی در ورزش کشور می توان یافت؟
فوتبال افغانستان از سال 1984 که در رقابت های مقدماتی جام ملت های آسیا شرکت کرد تا سال 2002، به مدت هژده سال، در هیچ رقابت بیرون مرزی شرکت نکرد و همانند همۀ کشور نابود گردید.
تیم ما پس از شکل گیری دولت جدید در بازیهای آسیایی بوسان (2002 ) در کوریای جنوبی عرض اندام کرد و هدف از حضور در این بازیها، فقط و فقط نصب بیرق و حضور در بازیها بود.
تیمی که از همۀ تیمها ( قوی و ضعیف ) کمتر از یازده گل دریافت نکرد، تازه فوتبال ما می خواست از زمین بلند شود که فرار بازیکنان در ایتالیا پیش آمد و فوتبال ما بیش از پیش نابود گشت.
کادر رهبری و بازیکنانی که با تاسف هنوز هم هستند و دستی در آتش ورزش و فوتبال دارند.




شیرهای خراسان در رقابتهای جنوب آسیا

شیرهای خراسان لقبی است که به تازه گی، پس از درخشش تیم ملی فوتبال افغانستان در رقابت های جنوب آسیا به این تیم داده شده است.
در جام جهانی 1990 ایتالیا، ارجنتین ( قهرمان دورۀ گذشته ) در اولین بازی برابر روژه میلا و بازیکنان کامرون مغلوب شد، ارجنتینی که مارادونا را داشت و کانیجیا نیز در اوج بود.
پس از آن کامرونی ها شدند شیرهای رام نشدنی آفریقا و حالا بازیکنان ما هم شیرهای خراسان زمین اند.
تا پیش از بازی نهایی، آمار تیم ما فوق العاده بود. سه پیروزی و یک مساوی سیزده گل زده، سه گل خورده، صعود به عنوان تیم اول از مرحلۀ گروهی، حضور بلال آرزو در صدر جدول گلزنان و انجام بازیهای درخشان.
ما در فینال به تیمی باختیم که در مرحلۀ گروهی، ضمن ارائه ی بازی برتر، این تیم را در مشت خودمان داشتیم.
سوال اینجاست که از بازی اول( بازی با هند ) تا مسابقۀ نهایی ( بازهم با هند ) بر سر تیم ما چه آمد که فاصلۀ ما ناگهان به چهار گل رسید.
داور سنگاپوری؟ خسته گی بیش از حد بازیکنان؟ بی بهره بودن مربیان از علم روز؟ و یا.......... ؟

به خودمان باختیم.

وقتی لیگ نداریم، ورزشگاه نداریم، امکانات نیست، تخصص نداریم، فدراسیون از سلطنت آل سعود هم سلطنتی تر است و همواره به جای کار، در حال زور آزمایی با زور گوی دیگر ( ریاست کمیتۀ المپیک ) است و کارمندانش مربوط به عهد هجر اند و تفاوت خربزه و توپ فوتبال را نمی دانند، نمی توان مدعی قهرمانی آسیا بود.
این روزها نفوذ در ( afc ) و داشتن چوکی در این فدراسیون، اعداد تابلوی نتایج را می نویسد و وقتی ما حتی باز کردن ایمیل را نمی دانیم چطور می توانیم مانع قضاوت یک سیک در بازی نهایی شویم.
سوخبیر سینگ ( داور سنگاپوری ) درست است که پاسپورتش هندی نیست، اما او هم یک هندی است و همه می دانند که مرکز سیک های عالم هندوستان است.
پس چطور این آدم که با جرآت می توان گفت با قضاوت بو دار و طرفداری آشکارش از حریف، سر تیم ما را برید، به عنوان داور مسابقه انتخاب می شود و ما نیز می پذیریم.
جدا از اینکه داور بازی جانبدارانه قضاوت کرد و راه را برای پیروزی هند و شکست ما هموار کرد، تیم ما نیز عیب و ایرادهای زیادی داشت که حتی اگر قهرمان نیز می شد باید آنها را می گفتیم.
پیروزی و قهرمانی هند آنقدر لوث بود که مطبوعات هندی نیز به این قهرمانی اعتراض کردند و امروز نوشتند، قهرمانی به چه قیمت؟ و با چه منطقی داور مسابقه به حمید یوسفزی، کارت سرخ نشان داد؟
باید از کنفدراسیون فوتبال آسیا ( afc ) و فدراسیون جهانی فوتبال ( fifa ) پرسید شما که سالانه میلیون ها دالر برای ترویج ( fairplay ) بازی جوانمردانه در دنیا مصرف می کنید، چطور به داوران یاد نمی دهید که حق و انصاف و جوانمردی را رعایت کنند.
می گویند عیار مردان بزرگ را می توان در روزهای سخت سنجید، تیم ما در بازی نهایی تا اندازۀ زیادی از کمبود یک مربی کاردان، با دانش و با تجربه رنج برد. دیگر عصر اینکه مربیان می گفتند بچه ها بروید و بازی کنید سانتر کنید و شوت کنید و با داور درگیر نشوید گذشته است.
امروز فوتبال و ورزش یک علم پیچیده است و با سرعت نور در حال رشد، تا جایی که اگر بهترین مربیان دنیا نیز هر روز در حال مطالعه و تحقیق نباشند، ظرف یک ماه از کاروان پیشروها عقب می افتند و به لیست شکست خورده ها می پیوندند.
ما در نیمه نهایی برابر یک تیم دونده ( نپال ) 120 دقیقه بازی کردیم و تمام توان و انرژی مان را در آن مسابقه از دست دادیم.
در هیچ تورنمنتی برنامه ریزی ها به این صورت نیست که تمام بازیها در یک ورزشگاه برگزار شوند و به خصوص بازیهای نیمه نهایی در دو وقت متفاوت باشند.
تیم هند که 90 دقیقه در نیمه نهایی بازی کرده بود حد اقل، چهار ساعت بیشتر، فرصت ریکاوری داشت و در بازی نهایی رو در روی تیمی قرار گرفت که 120 دقیقه بازی پر فشار را در نیمه نهایی پشت سر گذاشته بود.
تیم ما برابر هند ( بازی نهایی ) برنامه و تاکتیک مشخص و معین برای رسیدن به دروازۀ حریف نداشت و نمی دانست که راه باز کردن دروازۀ حریف چیست و از کدام نقطه می توان به حریف ضربه زد.
فوتبال نود دقیقه است و تیمی که یک بازی سنگین را پشت سرگذاشته است، باید قوایش را برای نود و حتی یکصدو بیست دقیقه تقسیم کند.
بازیکنان افغانستان در شروع بازی آنقدر هیجان داشتند و با شور و حرارت بازی کردند و دویدند که تمام انرژی و توان خود را از دست دادند.
تیم ما زود تخلیه شد ضمن آنکه پخش مستقیم تلویزیونی، تماس رییس جمهور کرزی و شور و حرارتی که در کشور به سبب این بازی به وجود آمد، بازیکنان بی تجربۀ تیم ما را تحت تاثیر قرار داد و آنها تمرکز شان را از دست دادند.
اگر یک مربی خوب بالای سر تیم می بود و راه مبارزه با تیم هند را که میزبان بود و دونده گی بیشتری داشت می دانست، با انجام یک بازی تاخیری، کنترل هیجان، تقسیم قوا برای تمام دقایق مسابقه، تشکیل مثلث های منطقه یی، داشتن تاکتیک و برنامه برای تمام نقاط زمین و دقایق بازی و استفاده از نقاط مثبت تیم، می توانست به حریف ضربه بزند.
بازیکنان ما باید میانۀ زمین را کنترل می کردند و مربی ما می توانست در این بازی با چهار مدافع، دوهافبک دفاعی، سه بازیکن میانی و یک مهاجم بازی کند.
باید برای این مسابقه تیم ما تغیر تاکتیک می داد و ضرور نبود با دو مهاجم بازی کنیم.
مهاجمانی که فاصله بین خودشان و خط میانی به اندازۀ یک سال نوری بود.
مربی ما می توانست با افزودن بازیکن و ایجاد تراکم در میانۀ زمین، تیم حریف را کنترل کند و یا حد اقل برای نیمۀ دوم باید این کار را می کرد.
ما همانطور بازی کردیم که در مکتب و یا در کوچه بازی می کنیم. با این گفته که برویم بچه ها بازی کنیم، ضمن آنکه نباید فراموش کرد که حتی تیم های مکتب و کوچه نیز برنامه دارند و تغیر آهنگ می دهند.
هر وقت توپ زیر پای عطامحمد امیرعلی می افتاد تیم ما نفس می کشید، دلیلش را همه می دانند امیرعلی تاخیری بازی می کرد، از تک روی پرهیز می کرد، پاس می داد و سعی می کرد از توانایی فیزیکی اش برابر بازیکنان کوتاه قامت و ضعیف الجثۀ هندوستان استفاده کند.
تیم ما نسبت به حریف برتری فیزیکی ( از نظر قد و قامت ) داشت، چرا هیچ کسی متوجه این برتری نشد تا از همین برتری به حریف ضربه بزنیم.
تیم های حرفه یی و خوب که مربیان کارآمد دارند جدا از نقاط مثبت تیم خود، روی ضعف حریف کار می کنند و تمام برنامۀ خود را از جایی طراحی می کنند که حریف در آن جا می لنگد.
مربیان و بازیکنان در بازیهای بزرگ متوجه حرکات و اعمال خود هستند، جدا از اینکه مثلن اخراج یک بازیکن به تیم ضربه می زند از نظر فرهنگی و شخصیت نیز آسیب رسان است.
کنترل هیجان و حفظ آرامش تیم و بازیکنان وظیفۀ کیست؟
مربیان ما باید به این سوال پاسخ دهند و متاسفانه کادر رهبری ما نه تنها در این زمینه نتوانستند وظیفۀ خود را درست و حرفه یی انجام دهند بلکه خود آتش بیار معرکه شدند و با ایجاد جنجال و راه اندازی سرو صدا، زمینه ساز شکست سنگین شاگردان را فراهم کردند.
مربیان باید برای دقایق بحران برنامه می داشتند و می دانستند که هند میزبان است، جو ورزشگاه سنگین است، داور از حریف پشتیبانی می کند و ممکن است که بهترین بازیکن ما را اخراج کند.
آنها روی چوکی ذخیره های افغانستان مسخ شده بودند و نمی دانستند که چه باید کنند.
در زمانیکه نیاز به تعویض و جاری کردن خون تازه در رگ های تیم بود این کار را نکردند و در زمان تعویض بازیکنی که دروازه بان به جایش آمد از خط میانی بازیکن کم کردند، جاییکه ما نیاز به بازیکن داشتیم.
تیم های نتیجه گرا و آنهاییکه به دنبال جام هستند استراتژی شان به این صورت است که می گویند اول ساختار دفاعی ات را قوی کن، گل نخور بعد با برنامه برو و دروازۀ حریف را بازکن.
ضد حمله را فراموش نکن، چه راهی و جود دارد که از سرعت بازیکنی همانند بلال آرزو و شم گلزنی بالای او استفاده کرد و چطور می توان برای این بازیکن یک مکمل خوب یافت؟ که در ضد حملات بتوانند کار حریف را یک سره کنند؟ همانند بازی با نپال.
برخی از بازیکنان متاسفانه برداشت شان از فوتبال درست نیست و تصور می کنند که فوتبال یعنی از اول تا آخر دویدن، دریبل زدن و به هر طرف شوت زدن.
از قدیم گفته اند فوتبال را اگر بلد باشی ورزش ساده و جذابی هست که نیاز نیست در آن زور بزنی.
می توان هزار دلیل برای شکست تیم یافت که امید وارم این شکست پلی باشد برای پیروزی که اگر از شکست درس گرفته شود و مغرضانه با آن برخورد نشود می تواند آموزنده باشد.
چه بسا تیم های که در باد یک پیروزی خابیده اند و سالها عقب افتاده اند و چه تیم های که از شکست ها یاد گرفته و با بررسی نقاط ضعف و پوشش آنها، در صدر ایستاده اند.
یکی از اهداف ورزش، حس خوب باهم بودن و ایجاد دوستی هاست و اینکه آدم ها را به نقطه و خواست مشترک برساند.
برای اولین بار در تاریخ افغانستان، مردم به نقطۀ مشترک رسیده بودند، دغدغۀ مشترک داشتند و خواست شان به یک نقطه ختم می شد.
مهم اینست که نشان دادیم از بسیاری تیم ها قوی تر هستیم، حتی هندی که با لطف داور قهرمان شد.
تیم ما نسبت به گذشته پیشرفت قابل ملاحظه و در خور تحسین داشت که می تواند مایۀ دلگرمی باشد.
تیم افغانستان در این مسابقات چیزهای زیادی بدست آورد، که کوچک ترین آنها مقام نایب قهرمانی و لقب شیرهای خراسان زمین است. حس باهم بودن و وحدت ملی را نیز می توان اضافه کرد.
همۀ ما با پیروزیهای تیم ملی اشک شوق ریختیم و با شکست اش ناراحت شدیم.
این از همه جامهای عالم و تورنمنت های دنیا با ارزش تر و گران بها تر است.
ما می توانیم با توجه بیشتر به ورزش، برنامه ریزی دقیق، فراهم سازی امکانات، برگزاری لیگ های منظم، در تمام رده های سنی، برقراری ارتباط بیشتر با بیرون و برگزاری بازیهای تدارکاتی با تیم های خوب دنیا، و تنظیم و هماهنگ نمودن تمام کسانی که می توانند به عنوان بازیکن و مربی به فوتبال ملی ما کمک کنند، این ورزش محبوب و پر طرفدار را در مسیر پیشرفت قرار دهیم.
به امید روزی که رویاهای نیک ورزشی و غیر ورزشی تمام مردم افغانستان بر آورده شوند و بتوانیم پس از پیروزی های بزرگ، کارناوال های شادی راه اندازی کنیم.

نعمت الله رحیمی
کابل 2011

پاکستان پاکستان مرگ به نیرنگ تو


پاکستان پاکستان مرگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ

درست به یاد دارم پدرم خدا بیامرز میگفت که یک زمانی ایرانی ها این ترانه را علیه امریکا میخواندند اما امروز این ترانه به اوضاع کشورم صدق میکند از اینکه پاکستان پی هم کوشش دارد تا دریای خون را درین سرزمین جاری کند و سیاست مداران خونخوار پاکستان برای جوانان میهن ما کفن دوخته و ملاها های پاکستان با خون همدیاران مان درختان ذقوم خویش را ابیاری میکنند گویا که خون ما آب هست . در چنین یک حالت نفر اول کشور ما ایشان را برادر خطاب نموده ومیگوید اگر امریکا بالای پاکستان حمله کند در کنار شما می باشیم ودر عوض پاکستان عزت وابروی افغانستان را درکنفرانس بن تحریم میکند .
سیاستمداران ما پیوسته از پاکستان ترسیده اند و حق به جانب نیز می باشند چون دوسیه های ایشان هنوز هم درپاکستان موجود می باشد وپاکستان خوب از این ضعف استفاده نموده کشور ما را گودال بدبختی ها ساخته و خود را آباد و آبادتر می سازد گاهی مسله زبانی را دامن می زند گاهی هم مذهبی راو خوب از ضعف های افغانستان آگاه می باشد. این پرورشگاه تروریز م باز هم در روز عاشورا خود را نشان داد که ما هیچگاه نمی خواهیم که کشوری در پهلوی ما عرض اندام کند و بیش از ۲۰۰ تن کشته زخمی را برای افغانستان هدیه داد وگویا که انتقام سربازان اشغال گر خویش را گرفته هست که این خودش نوع از نیرنگ پاکستان می باشد.
پس به جوانان ونوجوانان واندیشمندان راستین سرزیمن ۷ هزار ساله لازم است که دشمن خود را بشناسند که همانا پاکستان می باشد و بر علیه این کشور همین شعار را بر زبان جاری کنند :
پاکستان پاکستان مرگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
تا آینده ها فریب این کشور را نخورند وواقعیت ها برای نسل آینده نوشته شود تا بتوانند گذشته خویش را مطالعه نموده آینده خویش را بنویسند اینگونه می شود که یک سرزمین بدور از خشنونت داشته باشیم.
محمد جان آریا