نگاهی به گذشته وبرنامه ریزی آینده

این وبلاگ برای نسل جوان امروز بازتاب یافته است امید میکنم که دوباره فرهنگ گذشته خویش را با خرد گرایی زنده کنیم

نگاهی به گذشته وبرنامه ریزی آینده

این وبلاگ برای نسل جوان امروز بازتاب یافته است امید میکنم که دوباره فرهنگ گذشته خویش را با خرد گرایی زنده کنیم

واژه آریا در فرهنگ کشورهای دنیا

 

در زبان شناسی تیره‌ای ارتباط میان این ارزشهای فرهنگی و مردم به تصویر کشیده می‌شود و در آن «آریایی‌ها » از سمیتیکها تفکیک شده‌اند. در پایان قرن نوزدهم این کاربرد آنقدر وسعت یافت که کلمه «آریایی » به عنوان کلمه مترادف با کلمه «Gentile» (غیرکلیمی) به کار رفت وحتی این کاربرد با وجود مقاومت اندیشمندان با استفاده از این کلمه در معنایی به جزمعنای «هندوایرانی» ادامه یافت. در بین سوپرماسیست‌های سفید این کلمه به عنوان مترادف با کلمه سفید پوست غیر یهودی شهرت دارد. «تیره آریایی» کلمه‌ای است که در اوایل قرن ۲۰ توسط نظریه پردازان اروپایی، که معتقد به تفاوت فاحش میان انسان‌ها براساس تیره و قبیله شان بودند، به کار رفت. این افراد عقیده داشتند که هندواروپایی‌های بدوی تیره‌ای خاص بودند که در اروپا، ایران و آسیا پراکنده شدند. این مفهوم هنوز هم در نظریه‌های برتری نژادی که توسط نازیها در آلمان بنا نهاده شدند رواج دارد. دراین کاربرد دو مفهوم اوستایی - سانسکریتی «نجیب » و «مقرب» با نظریات مبتنی بر رفتار نژادی براساس پراکندگی زبان ترکیب شده‌اند. دراین دیدگاه تیره آریایی برترین تیره انسان‌ها و خالص ترین نوادگان هندواروپایی‌های بدوی محسوب می‌شوند.

در اواخر قرن ۱۹ تعدادی از نویسندگان استدلال کردند که هندواروپایی‌های بدوی منشا اروپایی دارند. این دیدگاه در ابتدا با مخالفت‌هایی روبرو شد اما در اواخر قرن ۱۹ به صورت گسترده مورد پذیرش قرار گرفت در سال ۱۹۰۵ هرمان هیرت در مقاله «Die Indogermanen» (که در آن برای اشاره به هندو- اروپایی‌ها به جای کلمه “Arier” از کلمه “Indogermanen” استفاده شده بود )، ادعا کرد که عده زیادی این عنوان را می‌پذیرند و نواحی شمال آلمان «Urheimat» را محل شکل گیری تیره هندواروپایی دانست و نژاد موطلایی (blond) را نژاد هندواروپایی «خالص » نامید. در سال ۱۹۰۲ گوستا وکوسینا، هندواروپایی‌ها را ساکنان شمال آلمان دانست و این نظر وی تا دو دهه مقبولیت خاصی داشت، تا زمان گوردون چایلد ( Vere Gordon Childe تحت تاثیر نظرات مارکسیستی بود ) که در سال ۱۹۲۶ در مقاله « آریایی‌ها: مطالعه منشا هندواروپایی ادعا کرد که » برتری نوردیک‌ها در فیزیک باعث شده که آنها از زبان برتری طلبی با بقیه سخن بگویند " (وی بعدها از ابراز این کلمات اعلام تاسف کرد).

از این نظریه در محفلهای علمی کشور آلمان به عنوان یک افتخار ملی یاد می‌شد و به عنوان حربه‌ای در دست نازی‌ها به کار گرفته شد . طبق نظر آنود روزنبرگ نژاد نوردیک - آریایی(arisch-nordisch ) یا «نوردیک آتلانتایی» (nordisch-atlantisch) نژاد برتر بود و در راس هرم نژادها قرار می‌گرفت و بر سرنژاد یهودی - سمیتیک (jüdisch-semitisch) سایه می‌افکند این نژاد برای تمدن آریایی همگن آلمان خطر بزرگی بود که در نهایت باعث به وجود آمدن نازیسم آنتی سمیتیک شد. نازیها «نژاد آریایی »را تنها نژاد صاحب فرهنگ و تمدن وشایسته آن می‌دانستند و در دیدگاه آنها بقیه نژادها تنها می‌توانند فرهنگ را دچار اضمحلال و نابودی کنند. این استدلال‌ها برپایه هرم‌های نژادی اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت. همچنین برخی از نازی‌ها تحت تاثیر هلناپتروفنا بلاواتسکی و نظریه سری وی که در سال ۱۸۸۸ ارائه شده بودند و طبق نظروی «آریایی هاً را رده پنجم از نژاد آتلانتیس می‌دانستند که در یک میلیون سال قبل زندگی می‌کرده‌اند. این افراد همچنین بر نظریات روزنبرگ تحت عنوان شمالی ترین جامعه تاکید داشتند. نازی‌ها از این نظریه‌ها برای توجیه قوانین نورمبرگ یا همان قوانین آریایی استفاده می‌کردند و افراد »غیر آریایی « را فاقد حقوق شهروندی دانسته و ازدواج بین آریایی و غیر آریایی را ممنوع کرده بودند. اگر چه مکتب فاشیسم موسیلینی در ابتدا بر اساس نظریات ضد سمیتیسم شکل نگرفته بود، اما وی قوانینی را بنا نهاد که تحت تاثیر نظریات هیتلر شکل گرفته بود و ازدواج بین »آریایی‌ها « و »یهودیان " را ممنوع می‌کرد.

معنای واقعی کلمه «آریایی» در فرهنگ نازی‌ها دگرگون شد. کولیها که از نژاد هندی بودند غیرآریایی شناخته شدند اما ژاپنیها در طی جنگ جهانی دوم عنوان افتخاری «آریایی » را از آلمانی‌ها دریافت کردند. در واقع معنای «آریایی » چیزی نبود جز «ملی گرایی ناقص ». استفاده نژاد پرستانه از کلمه «آریایی» و به خصوص استفاده از «نژاد آریایی » در تبلیغات نازی‌ها باعث شد که این کلمه در غرب دچار دگرگونی معنایی شود به همان شکلی که نماد سواستیکا معنای واقعی اش را از دست داد. در زبان انگلیسی کلمه « آریایی » در معنای یک تیره یا نژاد دیگر کلمه‌ای تخصصی و فنی نیست و استفاده از آن به عنوان فرد « سفید پوست » در دهه ۱۹۳۰ منسوخ شد چرا که انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها آلمانی‌ها را به علت سرگرم شدن با این واژه به تمسخر گرفتند. در ایالات متحده اصلاح نژاد قفقازی که در مورد آن اتفاق نظر بیشتری بود و چالش برانگیز نبود در مراودات رسمی مورد استفاده قرار گرفت}

البته این پژوهشی عالمانه استاد سلیمان راهوش می باشد

 

ریشه واژه آریا

اصطلاح «-Arya» در زبان هندوایرانی از زبان هندواروپایی‌های اولیه (PIE) به عاریت گرفته شده که در آن صفت «یو» به ریشه «آر» اضافه شده و این ریشه به معنای «جمع آوری ماهرانه» است و در کلمات یونانی «هارماً»، «چاریوت» و «اریستوت» یونانی ( همانند «اریستوکراسی» و اصطلاحات لاتین «آرس»، «آرت» و غیره دیده می‌شود.

به نظر می‌رسد «آریو-» از حدود زبان هندو-اروپایی‌های اولیه بالاتر باشد و نمی‌توان آن را به متکلمین زبان هندی اروپایی اولیه نسبت داد. همچنین گفته می‌شود که کلماتی مانند “Eire” ، نام ایرلندی کشور ایرلند و “ehre”، معادل آلمانی کلمه honor به معنی آبرو) به این پیشوند مرتبط هستند ، اما این ادعا پایه و اساس علمی ندارد، و از آنجا که «آر-یو» یک صفت PIE کامل و بی نقص است، هیچ مدرکی دال بر استفاده از آن در قبایلی به جز تیره هند و- ایرانی وجود ندارد. در دهه ۱۸۵۰ ماکس مولر ادعا کرد که این کلمه به طور مشخص به جمعیتی از مردم کشاورز اشاره دارد و برای استدلال گفته خود به «آره» اشاره کرد که به معنای «شخم زدن» است. دیگر نویسندگان قرن ۱۹ مانند چارلز موریس از این تفکر دفاع کردند و گسترش متکلمین PIE را به گسترش کشاورزی مربوط دانستند. امروزه اغلب زبان شناسان بین «آره» و این کلمه هیچ رابطه‌ای قایل نیستند.

در زبان اوستایی، در فرگرد یکم وندیداد اوستا به صورت اَئیرییانم وَئِجو (Airiianəm vaēǰō) "گستره آریاییها" آمده و در یشت سیزدهم از مِهریشت (دهمین یشت از یشت‌های اوستا) به صورت اَئیریو شایانا (Airyō šayana) "خانمان‌های آریایی" آمده است. در فارسی میانه به صورت اِران‌شَهر (Ērānshahr) و در فارسی نو به صورت ایران است. در سانسکریت، آریاورته (Āryāvarta) "مسکن آریاییها"، سرزمینی باستانی در شمال هند بوده‌است.

به اندیشه مولانا برگردیم


به اندیشه مولانا برگردیم

      بسیار علاقمند اندیشه های مولانا بلخ بودم واین علاقمندی زمانیکه شدت پیدا کرد که با نوشته ی آقای راهوش آشنا شدم به ویژه غزلی از مولانا را که ایشان در ارتباط خانه کعبه "ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید" تبصره نموده بودند خیلی خوشم آمد. بعد از خوانش مقاله استاد در پی آن شدم که باید مولانا را دوباره بشناسم واندیشه های این سراینده را به درستی درک کنم من یقین پیدا کرده بودم که صدای مولانا صدای سده هاست تا جهان باقی است سروده های مولانا زنده است.

دریکی از شبها کتاب پله پله تا ملاقات خدا را می خواندم که بجای رسیدم که عطار به بهاولد می گوید"زود باشد که این پسر تو آتش به سوختگان عالم زند" بعد از این جمله در اندیشه ی فرو رفتم با خود گفتم آیا این جمله را عطار با ما نمی گوید ؟ آیا ما دراین عصر زمان سوختگان عالم نیستیم که در پی کلام مولانا برویم تا آتش بگیریم؟ من متقین شدم که هردوره از خود سوختگانی می داشته باشد واین سوختگان هم ازخود آتشی می داشته باشند که باید روشن شوند. پس ما را کی روشن میکند؟ البته که ما را اندیشه ها وصدا ی مولانا روشن می کند ما سوختگان دورانی امروز تشنه ی آتش کلام مولانا بلخ هستیم تا در پرتو اندیشه مولانا خود را خوشبخت ساخته وازانیشه های شوم وبی معنی که وارد فرهنگ وادبیات ما شده جلوگیری کنیم. در حین نوشتن همین گفتار توجه مرا واژه "آتش" جلب کرد. چرا عطار از آتش حرف زده ؟واین سوختگان کی ها بودند که منتظر مولانا بودند؟ ویا اینکه آتش استعاره وکنایه است؟ آیا خود عطار نیز از جمله سوختگان بود که ضرورت به آتش مولانا داشته باشد. ازاینکه آتش نماد روشنی هست یعنی می توان با آتش تاریکی ها را روشن نمود وسوختگان را به هیجان آورد. پس باید هر دوره از خود سوختگانی داشته باشد وسوختگان هم از خویش آتشی داشته باشند واین سوختگان عصر حاظر ما هستیم وآتش هم اندیشه ی مولاناهست. ما می توانیم از گفته های مولانابلخ برداشت های داشته وزندگی آینده خویش را برنامه ریزی کنیم. امروزچرا غربیان بدنبال مولانا می روند با وجود یکه مولانا را منحیث یک متصوف اسلامی می شمارند البته که غربیان اندیشه مولانا را درک کرده اند که مولانا به دین ومذهب، رنگ ونژاد کاری ندارد چنانچه می گوید: مذهب عاشق زمذهب ها جداست" پس چرا ما بازمانده های مولانا راه مولانا را دنبال نکنیم. چند سده بعد از مولانا سراینده دیگر زبان دری ابوالمعانی بیدل نیز تحت  تاثیر اندیشه مولانا قرارمی گیرد ومیگوید: در مشرب زند وازقید مذاهب بگریز= عافیت نیست در آن بزم که سازش جنگ است – امروز چرا کشور ها درجنگ هستند این جنگ ازبرای چیست؟ چرا در فلسطین جنگ است؟ جرا درافغانستان جنگ هست؟ چرا در عراق جنگ هست ؟ وچرا در اروپا جنگ نیست؟ بخاطریکه در اروپا آزاد اندیشی وجود دارد. کسی دنبال رنگ ونژاد ومذهب ودین نمی گردد. بلکه همه می کویند که ما بشر هستیم. خقومی متفکرند در مذهب و دین - جمعی متحیرند در شک و یقین
ناگاه منادییی در آید زکمین - کای بیخبران راه نه آنست و نه این
یا م می گوید  به اثر همین جنگ های خانه ویران چندین نسل را برباد دادیم وحالا هم میخواهیم که هم خود را وهم نسل های آینده را در گرداب تعصب بیاندازیم. یگانه راه نجات ازین بحران عشق به نوع بشر می باشد و اندیشه های مولانا، عمر خیام، ناصر خسرو، دقیقی بلخی ، ابن سینا... را در زنده خویش پیاد کردن است. " همه چا خانه عشق هست چه مسچد وچه کنشت"

در پول ترکیه تصویر مولانای بلخ

   

       می خواستم از طریق جستجوگر گوگل تصویری ازخانه مولانا را پیدا کنم که چشمم به این نبشته جالب افتید خواستم که این نبشته به دوستان به اشتراک بگذارم.

 تصویر مولانا دربانکنوت ترکیه

    جلال الدین بلخی رومی چشمان هرروشن ضمیری را از هر گوشه و کرانهً جهان که با نام و اندیشه های مولانا آشنا است ،  روشن میسازد. در پهلوی تصویر مولانا ، نمای آرامگاه آن عاشق شوریده دیده میشود که گروهی از رهروان مکتب عشق و ازادگی ، سرمست از بادهً عشق ، همنوا با روح مولانا ، آیین رقص چرخان ( سماع) را بجا می آورند ، که مولانا ، خود بنیاد گذار آن بود و تا هنوز نیز در بسیار سرزمینهای ، بویژه میان مردمان مشرق زمین ، رواج دارد و نمودار چرخش آدمی ، چرخش همگان و چرخش زمین و زمان است که مولانا وار بدور خورشید عشق به گردش آمده اند ، چرخشی پیرامون هستی که سرانجامش اوج است ، آزادگی ووارستگی.

سیمای مولانا ، روی پول ملتی و کشوری برون از مرزهای زادگاه مولانا بیانگر روشن آن حقیقتی است که سخن و پیام مولانا تنها میراث یک ملت ، یک زبان و یک سرزمین جداگانه نیست ، بلکه فراسوی ملت ها و جهان است و به همه افراد انسان ازهر رنگ و نژاد و آئینی تعلق دارند

این تصویر، پاس شکوهمندی اندیشه های والای انسانی اوست که پس از قرنها ، مولانا همان جایگاه مناسب و پرشکوه را میان ملل جهان حفظ کرده است و اکنون بخشی از ثروت فرهنگ جهانی بشمار میرود.

بسیار جا دارد ، این سعادت حقشناسی ، باری ، نصیب هم میهنان مولانا نیز گردد و بزودی زینت پول نخستین دولت قانونی سرزمین زادگاه مولانا گردد تا از یکسو جبران تقصیر آن حقی باشد که مولانا بر هموطنانش نیز دارد ، و از جانبی سکوت چندین قرنه را در پیشگاه اراده مولانا بشکند.

 نویسنده  : خالق بقایی پامیزاد





افسوس بر تمام پارسی زبانان دنیا که نازش خویش از خوده نموده نمی توانند چرا که دولت های خایین دارند

مدونا به دنبال مولانا بلخ

    مولانا جلال الدین محمد بلخی سراینده سده سیزده میلادی، برای سالیان دراز سراینده دوست داشتنی درآمریکا بوده است.

     ترجمه آثار مولوی که درغرب به رومی معروف است به طور گسترده از سوی خوانندگان پاپ غربی ازجمله مدونا، مورد استفاده قرار می گیرد.

    آن چه توانسته است این هنرمندان را به سوی مولانا بکشاند، حرمت مولانا به ساحت عشق، وایمان به کاربرد موسیقی ورقص می باشد. هرچند که علمای معتقدند که عشقی که مولانا ا زآن سخن می گوید، نه عشق زمینی، بلکه عشق میان خدا وانسان است.

    مولانا می گوید اگر آسمان عاشق نباشد این قدر روشن نخواد بود. اگر آفتاب عاشق نباشد هیچ روشنی نخواهد داد اگر رود خانه عاشق نباشد خاموش خواهد بود وازحرکت باز خواهد ایستاد. اگر کوه ها وزمین عاشق نباشد، هیچ چیزی نخواهد رویید.

پس همه عاشق هستیم....

   این مطلب در سی سپتامبر 2007 در بی بی سی آنلاین نشر شده بود که توسط چارلز هاویلند نوشته شده است که خلاصه آنرا این نبشته نمودم.