نگاهی به گذشته وبرنامه ریزی آینده

این وبلاگ برای نسل جوان امروز بازتاب یافته است امید میکنم که دوباره فرهنگ گذشته خویش را با خرد گرایی زنده کنیم

نگاهی به گذشته وبرنامه ریزی آینده

این وبلاگ برای نسل جوان امروز بازتاب یافته است امید میکنم که دوباره فرهنگ گذشته خویش را با خرد گرایی زنده کنیم

به اندیشه مولانا برگردیم


به اندیشه مولانا برگردیم

      بسیار علاقمند اندیشه های مولانا بلخ بودم واین علاقمندی زمانیکه شدت پیدا کرد که با نوشته ی آقای راهوش آشنا شدم به ویژه غزلی از مولانا را که ایشان در ارتباط خانه کعبه "ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید" تبصره نموده بودند خیلی خوشم آمد. بعد از خوانش مقاله استاد در پی آن شدم که باید مولانا را دوباره بشناسم واندیشه های این سراینده را به درستی درک کنم من یقین پیدا کرده بودم که صدای مولانا صدای سده هاست تا جهان باقی است سروده های مولانا زنده است.

دریکی از شبها کتاب پله پله تا ملاقات خدا را می خواندم که بجای رسیدم که عطار به بهاولد می گوید"زود باشد که این پسر تو آتش به سوختگان عالم زند" بعد از این جمله در اندیشه ی فرو رفتم با خود گفتم آیا این جمله را عطار با ما نمی گوید ؟ آیا ما دراین عصر زمان سوختگان عالم نیستیم که در پی کلام مولانا برویم تا آتش بگیریم؟ من متقین شدم که هردوره از خود سوختگانی می داشته باشد واین سوختگان هم ازخود آتشی می داشته باشند که باید روشن شوند. پس ما را کی روشن میکند؟ البته که ما را اندیشه ها وصدا ی مولانا روشن می کند ما سوختگان دورانی امروز تشنه ی آتش کلام مولانا بلخ هستیم تا در پرتو اندیشه مولانا خود را خوشبخت ساخته وازانیشه های شوم وبی معنی که وارد فرهنگ وادبیات ما شده جلوگیری کنیم. در حین نوشتن همین گفتار توجه مرا واژه "آتش" جلب کرد. چرا عطار از آتش حرف زده ؟واین سوختگان کی ها بودند که منتظر مولانا بودند؟ ویا اینکه آتش استعاره وکنایه است؟ آیا خود عطار نیز از جمله سوختگان بود که ضرورت به آتش مولانا داشته باشد. ازاینکه آتش نماد روشنی هست یعنی می توان با آتش تاریکی ها را روشن نمود وسوختگان را به هیجان آورد. پس باید هر دوره از خود سوختگانی داشته باشد وسوختگان هم از خویش آتشی داشته باشند واین سوختگان عصر حاظر ما هستیم وآتش هم اندیشه ی مولاناهست. ما می توانیم از گفته های مولانابلخ برداشت های داشته وزندگی آینده خویش را برنامه ریزی کنیم. امروزچرا غربیان بدنبال مولانا می روند با وجود یکه مولانا را منحیث یک متصوف اسلامی می شمارند البته که غربیان اندیشه مولانا را درک کرده اند که مولانا به دین ومذهب، رنگ ونژاد کاری ندارد چنانچه می گوید: مذهب عاشق زمذهب ها جداست" پس چرا ما بازمانده های مولانا راه مولانا را دنبال نکنیم. چند سده بعد از مولانا سراینده دیگر زبان دری ابوالمعانی بیدل نیز تحت  تاثیر اندیشه مولانا قرارمی گیرد ومیگوید: در مشرب زند وازقید مذاهب بگریز= عافیت نیست در آن بزم که سازش جنگ است – امروز چرا کشور ها درجنگ هستند این جنگ ازبرای چیست؟ چرا در فلسطین جنگ است؟ جرا درافغانستان جنگ هست؟ چرا در عراق جنگ هست ؟ وچرا در اروپا جنگ نیست؟ بخاطریکه در اروپا آزاد اندیشی وجود دارد. کسی دنبال رنگ ونژاد ومذهب ودین نمی گردد. بلکه همه می کویند که ما بشر هستیم. خقومی متفکرند در مذهب و دین - جمعی متحیرند در شک و یقین
ناگاه منادییی در آید زکمین - کای بیخبران راه نه آنست و نه این
یا م می گوید  به اثر همین جنگ های خانه ویران چندین نسل را برباد دادیم وحالا هم میخواهیم که هم خود را وهم نسل های آینده را در گرداب تعصب بیاندازیم. یگانه راه نجات ازین بحران عشق به نوع بشر می باشد و اندیشه های مولانا، عمر خیام، ناصر خسرو، دقیقی بلخی ، ابن سینا... را در زنده خویش پیاد کردن است. " همه چا خانه عشق هست چه مسچد وچه کنشت"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد